یسنایسنا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه سن داره

من و عروسکم یسنا

یک شب افطار مهمان پالایشگاه

یه شب از طرف پالایشگاه بابا دعوت شدیم واسه افطار که بابا همون موقع خودش سرکار بود. و واسه ما اتوبوس گذاشته بودن و سوارشدیم و رفتیم تا رسیدیم ساعت 8:15دقیقه شد وشما هم هی میگفتی مامان مگه نیومدیم اینجا بریم پیش بابا ,آخه قبل از مراسم افطار یه دور ما رو با اتوبوس تو پالایشگاه چرخوندن تا خانواده ها هم ببینند و شما بچه ها خسته شده بودید . و بعدش رفتین واسه افطار و بابا هم اومد که هر کس سر میز خودش نشست . خیلی شب خوبی بود به شما که خیلی خوش گذشت افطاری خوب و پذیرایی و در اخر عکس بخانوادگی . به عنوان قدردانی ازما یه پتو و یه اسباب بازی هم به شما دادن . خلاصه ساعت 10:30 شب بود که از پالایشگاه حرکت کردیم و اومدیم سمت خونه . تو راه شما یه دفعه گفت...
23 تير 1394

یسنا درآتلیه بابا مسعود(تیر 94)

دخترقشنگم سلام . ازاینکه می بینم که حسابی خانم شدی به خودم می بالم ,دیگه من که مامانتم به چشم یه بچه کوچک بهت نگاه نمیکنم ,اینقدر  عاقلی که سطح توقع ما هم ازت بالا رفته نفسم. روزای گرم تیر ماهی رو داریم طی میکنیم . اتفاق خاصی که بخوام واست بنویسم نیفتاده و اینکه یه روز که بابا استراحتش بود گفت یسنا خانم اماده شو می خوام بشی مدلم, از دخترم عکس بگیرم و کلی عکس ازت گرفت  در ادامه عکسهایی که بابا ازت گرفته رو می بینیم....... ...
9 تير 1394
1